خدایا ببخش....
گاهی
اگر دعایت مستجاب نشد
برو گوشه ای بشین ...
زانو هایت را بغل بگیر
و یك دل سیر گریه كن ...
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی:
اَللّهُمَّ اغْفِرْلىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ
خدایا ببخش آن گناهم را كه دعایم را حبس كرده است
نظرات شما عزیزان:
میگه اگه ناراحتی از خانواده left بده
مرده شور تکنولوژی رو ببرن
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(15).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(15).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(15).gif)
![](/weblog/file/img/m.jpg)
مثلا من الان رو تلويزيون نشستم دارم مبل نگاه میکنم
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
وقتی دستت توی دست عشقته،
حس ناب بودن توی بهشت رو تجربه کنی ...
یعنی برام مهمی.. دوست دارم؛
دیوونه چرا اینو نمی فهمی؟؟؟
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
عشق همچون جنگ است: آسان شروع می شود سخت تمام می شود
چـــون تشنــه یــــه روز سـیـــراب مـــی شـــه !
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی
اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی
که نمی خوای از دستش بدی !
مـن مـانده ام و چهار تا هـم صحبت
ایـن گـوشه نشسته ایم و دلتنگ تـوایـم
مـن ، عشـق ، خــدا ، عقـربـه هـای سـاعـت …
دردش را کسی نفهمید
بغض کرد، اشک ریخت
و مردم خندیدند …
مـــن ایـنـجــا …
همه راست می گفتند
تــو کـجــا ، مــن کـجــا ؟
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
چقدر مقابلش جسور و مغرور میشیم ؟
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
که اولین عشق یه دختر باشد
و خوش بخت ترین دختر کسیست
که آخرین عشق یک پسر باشد
تو خیلی خوبی ! من لیاقت تو رو ندارم !
بی لیاقت های عزیز !
لطفا برای رفتن یه ذره خلاقیت به خرج بدین …
وقتی که به همین سادگی
عاشقت شدم …
فرقی نمی کند فاصله چقدر باشد ،
یک کوچه یا یک کشور ،
دوست که داشته باشی
ناخداگاه دلتنگ میشوی …
![](/weblog/file/img/m.jpg)
فدات :*
نه عزیزم خدانکنه اون فهیم باشه!
فهمیه و علیرضا
پاسخ:سلام الان میام وبت
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(0).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(0).gif)
خخخ! دونه به دونه
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(14).gif)
باید کلی دوق کنه بخاطر داشتن من
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(29).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
حالا نیمرو که دیگه سوزوندن نداره! کلا من شکموام! برا همین لازمه یاد بگیرم!
پاسخ:خخخخخ ماشاللله!!!!
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(0).gif)
خخخ جمع بستنت تو لوزالمعدم! میبینتشون !!
پاسخ:خخخخخ
“فراموشش کن”
شک میکنم به اینکه ، این دل مال من است یا تو . . .
وقتی تو در این شهر نباشی ، من برج زهرمارم !
حرفم را پس میگیرم ، بی تو انگار اصلا نمیگذرد . . .
نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم
میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم
میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد . . .
تو فقط برای منی !
باعث می شه که حس کنی
چیزی که تو رو روی زمین نگه داشته جاذبه ی زمین نیست . . .
بیچاره مترسک احساسش را به کسی سپرده بود
که برای نیازش “تنهاییش” را پر کرده بود . . .
تنها را تنها تر می کند و عاشق را عاشق تر . . .
وقتی تمام دنیای من در مساحت آغوش “تو” خلاصه می شود !
زیباترین اسارت زندگی من است . . .
هوایی که می شوند ، می میرند
تو نباشی و من به عکست خیره شوم . . .
به خاطر خودت هم که شده آن نگاه ها را غلاف کن !
این شایعات شیوه ی برخی جراید است
یک صبح
تیتر می شوم: این شخص
[بگذریم]
یک عصر
خوانده اید... و تکرار زاید است
من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم
باور نمی کنید؟ همین شعر شاهد است
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستین گلها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم
بی تو جز گسترهیی بیکرانه نمیبینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانهگیات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
میاندیشی که تو تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشیدی رخشانی هستی که بر من میتابی
هنگامی که به خویش مغرورم؟
سپیده که سر بزند
در این بیشهزار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز…؟
خانه دوست كجاست؟
در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثی كرد
رهگذر شاخه نوری كه به لب داشت
به تاريکی شبها بخشيد و به انگشت
نشان داد سپيداری و گفت
نرسيده به درخت
كوچه باغی است كه از خواب خدا
سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
ميروی تا ته آن كوچه
كه از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهايی می پيچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاويد اساطير زمين می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گيرد
كودكی می بينی
رفته از كاج بلندی بالا
جوجه بر می دارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست كجاست؟
میروم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیهاش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم میگفتم:
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست.....
آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انـگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نـگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپـوشانی که در چشم تو پیداست
ما هر دُوان خاموش خاموشیم ، اما
چشمان ما را در خـموشی گفت و گوهاست
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
صفحه ها پشت سرِ هم مي روند
هر يک از اين صفحه ها، يک لحظه اند
لحظه ها با شادي و غم مي روند...
گريه، دل را آبياری مي كند
خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...
زندگي، تركيب شادی با غم است
دوست مي دارم من اين پيوند را
گر چه مي گويند: شادي بهتر است
دوست دارم گريه با لبخند را
"قیصر امین پور"
هرگز شب را باور نکردم
چرا که در فراسوهای دهلیزش
به امید دریچه ای
دل بسته بودم.
احمد شاملو
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو ،
که روي شاخه ی نارنج
می شود خاموش
نه اين صداقت حرفي ،
که در سکوت ميان دو برگ
اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالی اطراف
نمی رهاند
و فکر مي کنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد
سهراب سپهری
نشسته داره زار زار گریه میکنه!
اونوقت من امتحان میدم،
به تنهایی معدل کلاسیو دو سه نمره میارم پایین
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(3).gif)
تو مهمونی داشت از خاطرات هند رفتنش واسمون میگفت
گفت : تو هند خیلی به ما احترام میذاشتن
اصن بعضیاشون یه جوری رفتار میکردن که انگار داشتن ما رو میپرستیدن
یهو وسط خاطره گفتنش بابا بزرگم گفت :
آره هندیا اکثرشون گاو پرستن !
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(15).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(15).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(15).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(15).gif)
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif)
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام آن لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تر بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب
پشت ستون سایه ها روی درخت شب
می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب
می دانم اری نیستی اما نمی دانم
بیهوده می گردم بدنبالت � چرا امشب ؟
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف
ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را � یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم � تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم � بی تو � تا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب
برچسبها: